وداع
برای علیرضا...
می روم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانه خویش
به خدا می برم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه خویش
می بروم٬ تا که در آن نقطه دور
شستوشویش دهم از رنگ گناه
شستوشویش دهم از لکه عشق
زینهمه خواهش بیجا و تباه
می برم تا ز تو دورش سازم
زتو٬ ای جلوه امید محال
می برم زنده بگورش سازم
تا از این پس نکند یاد وصال ...
رویا
بازگشت ترا به تماشا نشسته ام ...
[ پنجشنبه 14 تیر 1386 ] [ 13:49 ] [ رویا - علیرضا ]
[
4 نظرات
]