-
رسم زندگی
شنبه 6 مرداد 1386 17:43
رسم زندگی همین است یک روز کسی را دوست می داری و روز بعد تنهایی .. به همین سادگی .. به همین سادگی ... رویا
-
یک کلام
سهشنبه 2 مرداد 1386 16:40
دارم به نبودنت عادت می کنم...تو هم... رویا
-
فراموشت کنم!
یکشنبه 31 تیر 1386 19:04
گفتم فراموشت کنم شاید روی از خاطرم شاید ندارد! بعد از این باید فراموشت کنم... رویا
-
هرگز
جمعه 29 تیر 1386 19:25
هرگز بدنبال کسی نبودم که بتوانم با او زندگی کنم بلکه بدنبال کسی بودم که نتوانم بدون او زندگی کنم... رویا
-
خاطره ها
دوشنبه 25 تیر 1386 16:43
گذشت زمان٬ غارتگر خاطره هاست... رویا
-
سفر
جمعه 22 تیر 1386 11:54
تا توانی رفع غم از چهره غمناک کن در جهان گریاندن آسانست٬ اشکی پاک کن... تو برو به سفر سفر سلامت . رویا
-
خداحافظی
پنجشنبه 21 تیر 1386 20:19
خداحافظی سخته اما چاره نداریم پس شما رو به خدا می سپاریم! خداحافظ برای همیشه به آرزوهای قشنگت برسی . علیرضا
-
یادگاران تو
چهارشنبه 20 تیر 1386 17:53
سبزه به سبزه برگ به برگ این باغ از یادگاران توأند چند وقتی ست که رفته ای اینک این سبزه و باغ به سوگواری تو مشغولند... رویا
-
وداع
پنجشنبه 14 تیر 1386 13:49
برای علیرضا... می روم خسته و افسرده و زار سوی منزلگه ویرانه خویش به خدا می برم از شهر شما دل شوریده و دیوانه خویش می بروم٬ تا که در آن نقطه دور شستوشویش دهم از رنگ گناه شستوشویش دهم از لکه عشق زینهمه خواهش بیجا و تباه می برم تا ز تو دورش سازم زتو٬ ای جلوه امید محال می برم زنده بگورش سازم تا از این پس نکند یاد وصال ......
-
فقط برای تو
چهارشنبه 13 تیر 1386 16:06
تنها
-
تقدیم به کسانی که قلب کوچکشان همیشه دریایی ست
سهشنبه 12 تیر 1386 09:05
کاش مداد رنگی های بچگی ام را داشتم تا این روزهای خاکستری ام را رنگ می کردم تو جعبه مداد رنگی همه مداد رنگی ها مشغول نقاشی بودن به جز مداد سفید .همه می گفتن اون هیچ فایده ای نداره وقتی ظلمت و سیاهی شب همه مداد رنگی ها رو فراگرفت مداد سفید تا صبح بیدار بود . مهتاب کشید ...... ستاره کشید و کوچک کوچک شد ........... صبح تو...
-
یک شعر
سهشنبه 12 تیر 1386 09:03
یک نفر هست که از پنجرهها نرم و آهسته مرا میخواند گرمی لهجه بارانی او تا ابد توی دلم میماند یک نفر هست که در پرده شب طرح لبخند سپیدش پیداست مثل لحظات خوش کودکیام پر ز عطر نفس شببوهاست یک نفر هست که چون چلچلهها روز و شب شیفته پرواز است توی چشمش چمنی از احساس توی دستش سبد آواز است یک نفر هست که یادش هر روز چون...
-
اما دلم...
دوشنبه 11 تیر 1386 21:14
من می روم اما٬ دلم در سینه پرپر می زند... رویا
-
یک شعر
شنبه 9 تیر 1386 09:12
یکی اومده به خــــــوابم آتــــیشی انداخته جونم یکی که دلش سفیده تو نگاش عشقو می خونم کاش بمونه توی قلبـــــــم تا همــــیشه در کنارم نمی خوام چشـــــمی ببینه تا نـــظر بشه خیالم به کسی چیزی نمــــــی گم تا بمونه توی خوابم می خوام دردمــــــو بدونه تــــــا بشه محرم رازم می شه حرفا رو بهش گــــفت تـوی تنهایی ذهنم آره...
-
شعر سفر
پنجشنبه 7 تیر 1386 08:30
همه شب با دلم کسی می گفت سخت آشفته ای ز دیدارش صبحدم با ستارگان سپید می رود می رود نگهدارش من به بوی تو رفته از دنیا بی خبر از فریب فردا ها روی مژگان نازکم می ریخت چشمهای تو چون غبار طلا تنم از حس دستهای تو داغ گیسویم در تنفس تورها می شکفتم ز عشق و می گفتم هر که دلداده شد به دلدارش ننشیند به قصد آزارش برود چشم من به...
-
یک شعر
چهارشنبه 6 تیر 1386 08:35
در گهواره از گریه تاسه می رود کودک کر و لالی که منم هراسان از حقایقی که چون باریکه ای از نور از سطح پهن پیشانیم می گذرد خواهران و برادران نعمت اندوه و رنج را شکر گذار باشید همیشه فاصله تان را با خوشبختی حفظ کنید پنج یا شش ماه خوشبختی جز رضایت نیست به آشیانه با دست پر بر می گردد پرستوی مادر گمشده در قندیل های ایوان...
-
دل عجب تکه بی احساسیت ....
یکشنبه 3 تیر 1386 17:44
به اشکهایم نگاه کن! به لحظه های سرد من و تو می خندد همان نمک گیری که آشنای صورتک هاست با من و تو . بی من و تو. فرقی ندارد . می خندد می دانم در دلت می خندی اما من ... دلت را جمع کردم با وسعت دستانم در حجم سبز نگاهم مثل همیشه باز می گویم: دل عجب تکه ی بی احساسی ست دل عجب تکه ی بی احساسی ست ...... به اشکهایم نگاه کن!...
-
دل من
یکشنبه 3 تیر 1386 08:57
دل من تنها بود دل من هرزه نبود دل من عادت داشت که بماند یک جا به کجا؟ معلوم است به در خانه ی تو دل من عادت داشت که بماند آن جا پشت یک پرده تور که تو هر روز آن را به کناری بزنی دل من ساکن دیوار و دری که تو هر روز از آن می گذری دل من ساکن دستان تو بود دل من گوشه یک باغچه بود که تو هر روز به آن می نگری دل من را دیدی؟...
-
یک کلام
شنبه 2 تیر 1386 08:57
زندگی را دوست دارم به شرط آنکه : (ز) آن زندان نباشد (ن) آن ندامت نباشد (د) آن درماندگی نباشد (گ) آن گورستان نباشد (ی) آن یاس نباشد دوستی یک حادثه و جدایی قانون است. بیا حادثه آفرین و قانون شکن باشیم نگو بار گران بودیم و رفتیم. نگو نامهربون بودیمو رفتیم آخه اینها دلیل محکمی نیست بگو با دیگران بودیم و رفتیم • برای...
-
پیش از تو ...
جمعه 1 تیر 1386 15:42
پیش از تو ... پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت شب مانده بود و جرات دریا شدن نداشت بسیار بود رود در آن برزخ کبود اما دریغ زهره ی دریا شدن نداشت در آن کویر سوخته آن خاک بی بهار حتی علف اجازه ی زیبا شدن نداشت گم بود در عمیق زمین شانه ی بهار بی تو ولی زمینه ی پیدا شدن نداشت دل ها اگر چه صاف بود ولی از هراس سنگ آیینه بود و...
-
برای علیرضا
چهارشنبه 30 خرداد 1386 19:50
این یک نامه نیست دلنوشته های من است برای اینچنین روزی اما بدان من هرگز برایت اینگونه آرزو نکردم... ای عشق! نمی دانم ؟ می دانی یا نه کمی دورتر بنشین و این کلبه کوچکمان را خوب تماشا کن .. رنگ غم بر در و دیوار آن نشسته است رنگ سربی اندوه بال گسترده است کاش ابتدا تکرار می شد ... تقصیر من نبود تو هم نیستی انگار بین من و تو...
-
برای علیرضا
سهشنبه 29 خرداد 1386 17:01
کاش بتوانم برایت تنهایی آرزو کنم... اما..
-
یک شعر
سهشنبه 29 خرداد 1386 09:23
با من بگو وقتی که صدها صدهزاران سال بگذشت آنگاه... اما مگو :هرگز هرگز چه دور است ،آه هرگز چه وحشتناک ، هرگز چه بی رحم است !
-
یک شعر
یکشنبه 27 خرداد 1386 16:58
قایقی شکسته ام به یاد آور مرا در میان صخره های غم تنهایی در میان سکوت مرغابیان تن فرسوده ام در انتظار توست بادبانهای این قایق شکسته را بحرکت در آور یادکن از من بادبانهایم تنها امیدم برای زندگیست برای رویا
-
بسوزم
یکشنبه 27 خرداد 1386 16:53
چه امید بندم در این زندگانی که در ناامیدی سرآمد جوانی سرآمد جوانی و مارا نیامد پیام وفایی ازاین زندگانی بنالم زمحنت همه روزتا شام بگریم زحسرت همه شام تاروز توگویی سپندم براین آتش طور بسوزم ازاین آتش آرزوسوز بود کاندرین جمع ناآشنا پیامی رساند مرا آشنایی ؟ شنیدم سخن ها زمهرو وفا لیک ندیدم نشانی زمهر و وفایی چو کس بازبان...
-
برای علیرضا
شنبه 26 خرداد 1386 17:17
ترا من چشم در راهم ...
-
کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی ؟
شنبه 26 خرداد 1386 08:51
تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب بدینسان خوابها را با تو زیبا می کنم هر شب تبی این گاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه چه آتشها که در این کوه برپا می کنم هر شب تماشایی است پیچ و تاب آتش ها .... خوشا بر من که پیچ و تاب آتش را تماشا می کنم هر شب مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست چگونه با جنون خود مدارا می...
-
یک شعر
پنجشنبه 24 خرداد 1386 11:27
نشان عشق ما را بر جبین است صفا در جانمان با خون عجین است به کف جز راستی چیزی نداریم همه سرمایه آینه اینست .... سهیل محمودی
-
حرفهای خودمانی
پنجشنبه 24 خرداد 1386 08:47
قدر دوست می دارم در خلوت تفکر تو بودم در تنهاییت.... در معراجت....... تا آنجا که می روی و تنهایی و هیچ احدی را اجازه همراهی نیست چه خوب بود من در این سفر همراهیت می کردم دلم می خواست بدانم تا کجا می روی در آن سرزمین خیال که هیچ رنگی آلوده اش نساخته از کدامین رنگ ایده آل هایت را می سازی!
-
ای مهربان
چهارشنبه 23 خرداد 1386 15:54
اگر به دیدن من آمدی! ای مهربان! برایم چراغ بیاور و یک پنجره تا از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم. فروغ فرخزاد