تو نیمه راه یک سفر مثل یه خوابه بی خبر
نشستی در خیال من دنیا برام شد یک نفر
دست من و تو که نبود دست خدا هم که نبود
مهمون ناخونده اومد این عشقه که خودش اومد
یه وقت دیدم که واسه من عادت تویی خدا تویی
هرجا می رم همسفر و همراه باوفا تویی
می نویسم خاطراتی تابماندیادگاری
گرنباشم روزگاری این بماندیادگاری
بوسه آغازی برای ما شدن
لحظه ای , با دلبری تنها شدن
بوسه آتش می زند بر جسم و جان
بوسه یعنی عشق من , با من بمان
طعم شیرین عسل از بوسه است
پاسخ هر بوسه ای یک بوسه است
بیایم که همدیگر را دوست بداریم
تا شقایق هست زندگی باید کرد!
کاش در دهکده عشق فراوانی بود ...توی بازار صداقت کمی ارزانی بود
کاش اگر گاه کمی لطف به هم می کردیم ...مختصر بود ولی ساده و پنهانی بود
کاش به حرمت دلهای مسافر هر شب...روی شفافترین خاطره مهمانی بود
کاش دریا کمی از درد خودش کم می کرد...قرض می دادبه ما هر چه پریشانی بود
کاش به تشنگی پونه که پاسخ دادیم...رنگ رفتار من و لحن تو انسانی بود
مثل حافظ که پر از معجزه و الهام است...کاش رنگ شب ما هم کمی عرفانی بود
چقدر شعر نوشتیم برای باران...غافل از آن دل دیوانه که بارانی بود
کاش اسم همه دخترکان اینجا...نام گل های پر از شبنم ایرانی بود
کاش چشمان پر از پرسش مردم کمتر...غرق این زندگی سنگی و سیمانی بود
کاش دنیای دل ما شبی از شبها...غرق هر چیز که می خواهی و می دانی بود
دل اگر رفت شبی کاش دعایی بکنیم...راز این شعر همین مصرع پایانی بود...
اگر می توانستم مجازاتت کنم از تو می خواستم به اندازه ای که تو را دوست دارم مرا
دوست داشته باشی!
دشت هایی چه فراخ ! تقدیم به تو .... ای مهربان
کوههایی چه بلند !
|
I know you won't come back
Everything that was
Time has left is behind
I know that you won't return
What happened between us
Will never be repeated
A thousand years won't be enough
For me to turn valleys into cities
And now I'm here
Trying to turn valleys into cities
Mixing can be the same
,I know I let you escape
I know I lost you
nothing can be the same;
A millennium could be enough for you to forgive
I'm here, loving you
suffocating
in photographs
in objects and mementos
I can't comprehend
I'm driving myself mad
Changing a foot for
My own face
This night for a day
And there's nothing I can do about it.
The letters I wrote,
I never sent
You didn't want to know of me
I can't understand
How foolish I was
It's all the matter of time and faith
A millennium with another thousand years...
Are enough to love
If you still think something of me...
You know I'm still waiting for you
...
"کف" دستت را خواندم:
نیل بود،
فرات بود،
دانوب،
کارون...
و راهی روشن به قله اورست.
مشتت را که بستی "دل" شد-
دلی به بزرگی همه دنیا.
....
می بینم که ایستاده ای،
دست هایت ستاره می چیند،
و چشم هایت رصد می کند:
آن سوی ستاره ها را –
آنجا که هنوز کس ندیده است.
زیر پایت چیست؟
نردبام تاریخ؟
می بینم که بی پله ایستاده ای-
تو از "تاریخ" کنده ای.
"زمان" تو را خوانده است،
"مکان" مرز شکسته است،
فلک رکاب داده است،
و زندگی راهی به بی نهایت.
گردن بند"نوروز" تو هر روز را
به بند کشیده،
و آفتاب بهار زندگی ات
دل تاریکی ها را....
هر کجا هستی و با هر احساسی بدان... دوستت دارم...
چراغ دل تاریکم از این خانه مرو!
آشنای تو منم، بر در بیگانه مرو!
شمع من باش و بمان، نور ز تو اشک زمن جانفشان تو منم، در بر پروانه مرو!
سوختی جان مرا، آه مکن، اشک مر یز از بر عاشق دلداه، غریبانه مرو!