همه شب با دلم کسی می گفت
سخت آشفته ای ز دیدارش
صبحدم با ستارگان سپید
می رود می رود نگهدارش
من به بوی تو رفته از دنیا
بی خبر از فریب فردا ها
روی مژگان نازکم می ریخت
چشمهای تو چون غبار طلا
تنم از حس دستهای تو داغ
گیسویم در تنفس تورها
می شکفتم ز عشق و می گفتم
هر که دلداده شد به دلدارش
ننشیند به قصد آزارش
برود چشم من به دنبالش
برود عشق من نگهدارش
سلام وبلاگ خوبی داری وبلاگمو تو لینکت بذار اگه ممکنه
سلام...
شعر فوق العاده ایی بودا...
تاتا
سلام بر شما
یک اتفاق ساده ما را به پرسه در وبلاگ شما مهمان کرد .همه چیز زیباست .شاید دراین فضای قشنگ بشود کارهای بیش تر کرد.
زنده و سر شار باشید.