یک کلام

 

 

و گاه در رگ یک حرف خیمه باید زد ...

 

رویا

آواز رنگ

 

هیچ وقت
هیچ وقت نقاش خوبی نخواهم شد
امشب دلی کشیدم
شبیه نیمه سیبی
که به خاطر لرزش دستانم
در زیر آواری از رنگ ها
ناپدید ماند

ح - پ

و این بار .... برای علیرضا

تکرار...

 

شیروانی سرخ عشق را که نساختیم بادگیر احساست نیز قد علم نکرد لااقل

بیا برای دوپرنده ای که در رویاهایمان جدا افتاده اند آشیانه ای نقاشی کنیم قول

 میدهم برایشان شعر تازه ای بگویم قاب گرفته در رویای مشترکمان و نصب

شده بر طرح آشیانه ای که باید سهم ما می شد . بی انصافی تو بود که پرنده

ها جدا ماندند بی انصافی تو بود که نخواستی برای شب های بارانی و بی چتر

 دنبال سقفی باشی و لجبازی من که نخواستم هیچ کس جز تو بنای خانه

عشقم باشد!

 

 

هنوز منتظرم...

 

رویا