هنوز هستم

 

 

هنوز زیر سایه عشق تو اردو زده ام. 

 

 

 

رویا

جدی نگرفتی

امروز خندیدم به همه روزهایی که با تو گذشت و تو آن را جدی نگرفتی. 

چشم روزگار

 

«انگار این روزگار چشم ندارد  

من و تو را یک روز  

خوشحال و بی ملال ببیند» 

 

قیصر امین پور 

 

 

 

 

برای علیرضا - رویا

توتیای خاکستری

 

سایه عشق ترا اگر خاکستری هم باشد توتیای چشمانم می کنم.

دیگر خسته شده ام

دیگر خسته شده ام

نمی دانم نشانی ترا از که بگیرم!


تو خود بگو محل اقامت تو کجاست؟!!





رویا


سراغت را از که بگیرم؟!

 

برای علیرضا! 

 

نمی دانم سراغت را از که بگیرم که راست بگوید.  

  

 

 

رویا

از ما که گذشت

 

از ما که گذشت ! ولی به دیگری ، موقتی بودنت را گوشزد کن تا از همان اول فکری به حال جای خالیت کند

مرگ

 

 

آنقدر دیر مُرد که وقت رفتنش گریه ام نگرفت...