می خواهی بروی؟

فقط برای رویا...

 

نه محبت پول خردیـست در دستان تو ، و نه من گدایی هستـم دست

 

گشوده فرا روی تو ! نه ، نه عزیزم ، این ممکن نیست ! چون وقارم

 

همانند قلبم شکستـنی نیست ... می خواهی بروی ؟ این راه ، این هم

 

تو ! ولی حالا که می روی ، بدان : هر گاه خواستی برگردی ...

 

بسترت بالشی خاردار خواهد بود ، و پیشوازت چشمانیست که دیگر

 

هیچگاه گرمای نگاهشان را حس نخواهی کرد ... می خواهی بروی ؟

 

پس نه حرفی بزن و نه چیزی بگو ، دیگر حتی نگاهـم هم نکن ! نیست

 

شو چون غریبه ها در مه و دود ... دلبستـه چه چیزی بودی ، که

 

نـتوانستی بگویی ؟! و اکنون در پی دیدن هزاران عیب منی !

 

میخواهی بروی ، بی بهانه برو ...

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 19 خرداد 1386 ساعت 18:34 http://www.wall.blogsky.com

سلام
نوشته ات فوقولاده زیبا بود....اصلا چرا باید عاشق کسی بشیم که ما را دوست نداره....این عشقه یا خودخواهی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد