حرفهای خودمانی

قدر دوست می دارم در خلوت تفکر تو بودم

در تنهاییت....

در معراجت.......

تا آنجا که می روی و تنهایی

و هیچ احدی را اجازه همراهی نیست

چه خوب بود من در این سفر همراهیت می کردم

دلم می خواست بدانم تا کجا می روی در آن سرزمین خیال

که هیچ رنگی آلوده اش نساخته

از کدامین رنگ ایده آل هایت را می سازی!

ای مهربان

 

اگر به دیدن من آمدی!

 ای مهربان!

برایم چراغ بیاور

و یک پنجره تا از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم.

فروغ فرخزاد

بدون شرح

دوباره باز خواهم گشت


نمی دانم چه هنگام ، از کدامین راه

 
ولی یک بار دیگر باز خواهم گشت


و چشمان تو را با نور خواهم شست

 
و از عرش خداوندی شما را هدیه های تازه خواهم داد


به دستان برادر دست خواهم داد

 

یک شعر برای رویا

 
کاش قلبم درد تنهایی نداشت

سینه ام هرگز پریشانی نداشت

کاش برگهای آخر تقویم عشق

حرفی از یک روز بارانی نداشت

کاش می شد راه سخت عشق را

بی خطر پیمود و قربانی نداشت

 

برای علیرضا

 

بی تو نه بوی خاک نجاتم داد نه شمارش ستاره ها تسکینم.

چرا صدایم کردی!!

چرا...

رویا

تو

 

دل رسوای تو. من رسوای دل...

--------------------------------------- 

از من نپرس که منتظرت بوده ام یا نه از پنجره بپرس که ازطلوع تا غروب میهمانش بوده ام از باغچه بپرس از نرگس ها ومریم ها که از بی مهری ام خشک شده اند...

 

-------------------------------------

من هم در انتظار در زدنت خواهم بود...

 

رویا

یک کلام

 
گاهی که دلم
به اندازهء تمام غروبها می گیرد
چشمهایم را فراموش می کنم
اما دریغ که گریهء ، دستانم نیز مرا به تو نمی رساند
من از تراکم سیاه ابرها می ترسم و هیچ کس
مهربانتر از گنجشکهای کوچک کوچه های کودکی ام نیست
و کسی دلهره های بزرگ قلب کوچکم را نمی شناسد
و یا کابوسهای شبانه ام را نمی داند
با این همه ، نازنین ، این تمام واقعه نیست
از دل هر کوه کوره راهی می گذرد
و هر اقیانوس به ساحلی می رسد
و شبی نیست که طلوع سپیده ای در پایانش نباشد
از چهل فصل دست کم یکی که بهار است
مـــ-ن هنــوز تورا دارم
 
گر تا قیامت هم نیایی ! چشم انتظارت می نشینم !
 

یک کلام

 

ای کاش ماه می دانست از این همه سیاره و ستاره فقط یکی مشتری ست ...

 

رویا