تقدیم به کسانی که قلب کوچکشان همیشه دریایی ست

 
کاش مداد رنگی های بچگی ام را داشتم تا این روزهای خاکستری ام را رنگ می کردم
 
 
تو جعبه مداد رنگی همه مداد رنگی ها مشغول نقاشی بودن

 به جز مداد سفید .همه می گفتن اون هیچ فایده ای نداره  
     
وقتی ظلمت و سیاهی شب همه مداد رنگی ها رو فراگرفت
    
 مداد سفید تا صبح بیدار بود . مهتاب کشید ...... ستاره کشید

  و کوچک کوچک شد  ........... صبح تو جعبه مداد رنگی همه مداد رنگی ها بودن

 جز مداد سفید........... هیچ رنگی هم نتونست جای خالی اونو پر کنه  ؟

یک شعر

 

یک نفر هست که از پنجره‌ها
نرم و آهسته مرا می‌خواند
گرمی لهجه بارانی او
تا ابد توی دلم می‌ماند
یک نفر هست که در پرده شب
طرح لبخند سپیدش پیداست‌
مثل لحظات خوش کودکی‌ام‌
پر ز عطر نفس شب‌بوهاست‌
یک نفر هست که چون چلچله‌ها
روز و شب شیفته پرواز است
توی چشمش چمنی از احساس
توی دستش سبد آواز است
یک نفر هست که یادش هر روز
چون گلی توی دلم می‌روید
آسمان، باد، کبوتر، باران‌
قصه‌اش را به زمین می‌گوید
یک نفر هست که از راه دراز
باز پیوسته مرا می‌خواند!

 

رویا

 

اما دلم...

 

 

من می روم اما٬ دلم در سینه پرپر می زند...

 

رویا

یک شعر

 
یکی اومده به خــــــوابم آتــــیشی انداخته جونم
 
یکی که دلش سفیده تو نگاش عشقو می خونم
 
کاش بمونه توی قلبـــــــم تا همــــیشه در کنارم
 
نمی خوام چشـــــمی ببینه تا نـــظر بشه خیالم
 
به کسی چیزی نمــــــی گم تا بمونه توی خوابم
می خوام دردمــــــو بدونه تــــــا بشه محرم رازم
 
می شه حرفا رو بهش گــــفت تـوی تنهایی ذهنم
 
آره اون می مــــونه پیشم همه جـا حتی تو قلب

 

از آتش پرسیدم محبت چیست؟          گفت از من سوزانتر است
از گل پرسیدم محبت چیست؟            گفت از من زیباتر است
از شمع پرسیدم محبت چیست؟         گفت از من عاشق تر است.
از خودش پرسیدم تو کیستی؟          گفت نگاهی بیش نیستم
 
رویا

 

شعر سفر

 
 
همه شب با دلم کسی می گفت
سخت آشفته ای ز دیدارش
صبحدم با ستارگان سپید
می رود می رود نگهدارش
 
 
من به بوی تو رفته از دنیا
بی خبر از فریب فردا ها
روی مژگان نازکم می ریخت
چشمهای تو چون غبار طلا
تنم از حس دستهای تو داغ
گیسویم در تنفس تورها
می شکفتم ز عشق و می گفتم
هر که دلداده شد به دلدارش
 ننشیند به قصد آزارش
برود چشم من به دنبالش
برود عشق من نگهدارش
 
 
 

یک شعر

 

در گهواره از گریه تاسه می رود
کودک کر و لالی که منم
هراسان از حقایقی که چون باریکه ای از نور
از سطح پهن پیشانیم می گذرد
خواهران و برادران
نعمت اندوه و رنج را شکر گذار باشید
همیشه فاصله تان را با خوشبختی حفظ کنید
پنج یا شش ماه
خوشبختی جز رضایت نیست
به آشیانه با دست پر بر می گردد پرستوی مادر
گمشده در قندیل های ایوان خانه ای که سالهاست
از یاد رفته است
خوشا به حالتان که می توانید گریه کنید بخندید
همین است
برای زندگی بیهوده دنبال معنای دیگری نگردید
برای حفظ رضایت
نعمت انتظار و تلاش را شکرگزار باشید
پرستوهای مادر قادر به شکارش بچه هاشان
نیستند .

 

از حسین پناهی

دل عجب تکه بی احساسیت ....

 

به اشکهایم نگاه کن!

به لحظه های سرد من و تو می خندد

همان نمک گیری که آشنای صورتک هاست

با من و تو . بی من و تو. فرقی ندارد . می خندد

می دانم در دلت می خندی

اما من ...

دلت را جمع کردم با وسعت دستانم

در حجم سبز نگاهم مثل همیشه

باز می گویم:

دل عجب تکه ی بی احساسی ست

دل عجب تکه ی بی احساسی ست

......

به اشکهایم نگاه کن!

انتظار را نفس نفس می زند!

و دلم مثل آن شقایق سهراب

آوازی ست که هرگز به گرد صدا نمی رسد ...

حیران و مبهوتم به این همه محبت

 سهم من آیا .. خاموشی ست؟؟

 بگذار هر چه هست بماند

نشکن لحظه های ناب مرا

 

غم ایستاده در چهارچوب در

-منتظر-

چرا نشسته ای

بیا

برخیز

تنهایی نزدیک ست...

  سرتاسر ما پر از تنهایی است:

من هیچ

تو هیچ

می دانستی هیچ؟!!

و عشق آن دورتر ها

می خواهد پادرمیانی کند ..

 و چه لبخند ملیحی ست عشق..

و ما...

....

خودم گفتم پیشتر از تو:

تنهایی ..

رنج بی نهایت

یعنی نزدیک خدا..

خدا چقدر تنهاست.در هجوم سوگندهای ما

اما من می دانم تنهایی راز بزرگیست

-و-

ترجمه به زبانهای آشنا

و رویا آغاز یک نگاه

یک نگاه هرگز تجربه نشده

چیزی میان خواب و بیداریست..

و پژواک این صدا

 -با گلوی شکسته ام-

 دواره دواره می رود

 

؛هرگز دلم را به عشق نفروختم؛

 

رویا

 

منبع: http://romana.blogsky.com

دل من

 

دل من تنها بود
دل من هرزه نبود
دل من عادت داشت
که بماند یک جا
به کجا؟
معلوم است
به در خانه ی تو
دل من عادت داشت
که بماند آن جا
پشت یک پرده تور
که تو هر روز آن را
به کناری بزنی
دل من ساکن دیوار و دری
که تو هر روز از آن می گذری
دل من ساکن دستان تو بود
دل من گوشه یک باغچه بود
که تو هر روز به آن می نگری
دل من را دیدی؟
ساکن کفش تو بود...
یادت هست؟

رویا